سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خدا بنده ای را دوست بدارد، او را ازدنیا می پرهیزاند، همان گونه که یکی از شما بیمار خود را ازآب می پرهیزاند . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 89 تیر 31 , ساعت 9:22 صبح

 سوال در باره  «هرمونوتیک» توضیح دهید ؟

 پاسخ :هرمنوتیک بحثی راجع به تفسیر که در بحثهای روش شناسی تفسیر، بحثهای کلامی راجع به متون از آن سخن به میان می‌آید.  

هرمنوتیک:
اصطلاح ( ( Hermeneutics ) ) یا هنر تفسیر، واژه ای است ماخوذ از فعل یونانی ( ( Hermeneuien ) ) به معنای تفسیر کردن که وجه اسمی است ( ( Hermeneia ) ) به معنای تفسیر است . در فرهنگ های اروپایی - فارسی به علم تفسیر، تعبیرو علم یا آیین تفسیر کتاب مقدس ترجمه شده است ؛ اما در ترجمه های فارسی ، بیش تر از تعبیراتی مثل فهم ، درک ، تفسیر و تاویل استفاده کرده اند.هرمنوتیک ، دانشی است که مقاصد مربوط به فهم ، درک ، تفسیر و تاویل رادر رویارویی با متون مختلف دنبال می کند .هدف اصلی در تلاش هرمنوتیکی ، آن است که نتایج علوم انسانی ، به اندازه ً علوم طبیعی ، عینی ومعتبر باشد و با آن هم طراز گردد؛ بدین منظور سعی شد برای تمامی علوم انسانی ، یک روش مناسب اتخاذ شود .هرمنوتیک امروزی را به طور خلاصه می توان با عنوان فشرده ً ( ( دانش تفسیر متون ) ) معرفی نمود .پرسش اصلی هرمنوتیک ، درباره ً نسبت گوینده با مخاطب است . اختلاف زمانی ، مکانی ،شخصیتی و دیگر شرایط متفاوت آن دو، سبب می شود هر مخاطبی براساس ویژگی های خود، باورها، یا به اصطلاح پیش فرض هایی که اندیشه ً اورا احاطه کرده و توسط آن ها ساخته شده است ، با متن رو به رو شود و به گونه ای که آن باورها ایجاب می کنند، متن را بفهمد؛ در نتیجه ، علاوه بر این که درک مخاطبان نسبت به یک متن با یکدیگر متفاوت می شود، هیچ یک ازآن ادراکات نیز لزوما با آنچه گوینده در نظر داشته ، منطبق نمی گردد .نتیجه ًچنین ادعایی ، این پرسش را به دنبال دارد که ضابطه ً تفهیم و تفاهم در این گونه متون چیست ؛ بحث اصلى هرمنوتیک عبارت است از این که جریان «فهمیدن» چگونه صورت مى‏گیرد؟ معنى چگونه از عالم شخصى به عالم شخص دیگر منتقل مى‏شود و به دنبال این‏گونه پرسش‏هاست که مباحثى درباره معرفت عینى، نسبیت معرفت یا فهم، زبانمندى فهم، تاریخ مندى زبان و فهم، تجربه زیست یا جهان‏زیست، فهم قبلى، امتزاج افق‏ها، پیش‏ساخت معنایى و نقش پیش‏فرض‏ها در فهم، بهتر فهمیدن و فهم کامل، تکامل و رشد معرفت، نقادى متن، نیت مؤلف و ده‏ها مسأله دیگر در این علم مورد طرح و بررسى قرار مى‏گیرد . البته متنی که پرسش اصلی هرمنوتیک متوجه چگونگی فهم آن است ، نه بسیار عامیانه و نه ریاضی و علمی محض است ؛ بلکه متنی است که بر حسب طبیعت و شرایط محتوایی خود، چند پهلو، تفسیرپذیر و قابل تاویل بوده و سرا پرده ای تو درتو و احیانا خیال انگیز داشته باشد .در متون دینی به علت دیرینگی متن ودگرگونی شرایط صدور آن با شرایط زندگی و باورها و دلمشغولی های مخاطب امروزی ، گاهی پرسش اصلی هرمنوتیک با جدیت بیش تری رخ می نماید و پاسخ می طلبد؛ تا آن جا که بر حسب آنچه در تاریخ این علم آمده ، چگونگی تفسیر یا تاویل کتب مقدس ( عهدین ) به ویژه عهد جدید یاانجیل ، از جمله انگیزه های اولیه و کارآمد اوج گیری مباحث هرمنوتیکی درغرب بوده است . با این که آدمیان در اندیشه ً راهکارها و قواعدی برای تفسیربوده اند تا به کمک آن ، تفسیر صحیح را از غیر صحیح جدا کنند، ولی حدوددو قرن است که هرمنوتیک جدید به عنوان شاخه ای از علم مطرح شده است . با ظهور علوم جدید و پیشرفت های فزاینده ً صنعت ، ناشناخته ها ومجهولات بشر یک به یک آشکار شد .همین که اندکی از رموز طبیعت آشکارگردید، ناسازگاری ها و درگیری ها پژوهش های دانشمندان با باورهای دینی رخ نمود و از آن جا که علم ، تفسیر غیر علمی را بر نمی تافت ، ( گالیله می گفت : ( ( طبیعت تنها منبع معرفت علمی است که می تواند طریقه ای برای معرفت به خداوند باشد .لازم است متشابهات کتاب مقدس در پرتومحکمات علم جدید تفسیر شوند ) ) ، ( علم و دین ، ایان باربور، ص 36 ) ، به تفسیر دین و متون مقدس دینی دست زدند و از این جا، شیوه های متفاوت ومتعدد تاویل متون دینی سر بر آورد .به باور آنان ، کتاب مقدس کتابی معصوم ، املا شده و خطا گریز نیست ، بلکه مکتوبی بشری است وحکایت گر وقایع وحیانی و چون متن مقدس جزیی از تاریخ بشری است ،می توان آن را با انواع روش های تحقیقات تاریخی و ادبی بررسی کرد .تفسیرمتنی و سر و سامان دادن به معنای آن ، با اصطلاح ( ( تبیین ) ) ( interpretation ) برابر است که با ( ( ترجمه ) ) ( translation ) متفاوت است . مفسر یا مخاطب ، درفهم متن و فهماندن نقش فعالی دارد .هرمنوتیک در مسیحیت : مسیحیت این پیام را برای یهودیان داشت که خداوند در حضرت مسیح به صورت خاصی برای بشر تجلی کرده است . رابطه ً مکتوبات با این پیام - که همواره از طریق مجموعه ای از تفاسیر ظاهر شده است - عامل بروز ( ( هرمنوتیک مسیحی ) ) بود .هرمنوتیک مسیحی ضمن گذار از سه مرحله بروز یافته است : 1 .عهدجدید جایگزین عهد عتیق نشده است ، بلکه رابطه مبهمی با آن دارد که نیازمند تفسیر است . 2 .جرح و تعدیل متقابل تفسیر کتاب مقدس و تفسیرزندگی ، عرصه ً تفسیر این رابطه ً مبهم ادعایی را تشکیل می دهد .وظیفه ًهرمنوتیک در این مرحله ، گسترش دادن فهم متن تا آن جا است که این فهم باتفسیری جامع از وجود و واقعیت در قالب دستگاه مسیحیت ، یکسان و برابرشود؛ در نتیجه فهم و تفسیر متن دینی ، ابزاری برای درک هستی و واقعیت می شود .3 .به کارگیری و تاثیرپذیری از روش های انتقادی علوم دنیوی درتفسیر کتاب مقدس ، با این توجیه که متن از گوینده فاصله زمانی گرفته است ؛به علاوه ، مخاطبان شفایی طرف گفت و گو بوده اند و آن مخاطبان نیزجهان بینی خاصی داشته اند که جزو مختصات فکری آنان بوده است و بشرنوین ، مختصات فکر جدیدی دارد .بنابراین تفسیر عهد جدید، باید به گونه ای باشد که با جهان شناسی انسان جدید - که مبتنی بر جهان بینی نوین علمی است - هم خوانی داشته باشد .در این جهان بینی نوین ، دیگر زمین صحنه ً فعالیت خدا و ملایکه و ابلیس و شیطان و ...نیست ؛ بلکه صرفاصحنه ً حوادث طبیعی و روزمره است ، یعنی نیروهای فرا طبیعی را در جهان تصرفی نیست . در نگرش هرمنوتیکی ، جستجوی مفسر برای فهم ، به خاطرایمان به متن نیست . از آن جا که انسان جدید، جهان شناسی انجیلی رانمی تواند بپذیرد - مثل باور به این که حضرت عیسی ( ع ) پسر خدا است وبرای گناهان ما به صلیب کشیده شد و پس از مرگ زنده شد - تنها راه رسیدن به پیام متن را در تفسیر وجودی می بیند؛ نتیجه ً این فهم آن است که ایمان باید از چنگال هر نوع جهان بینی رها شود .معمولا شلایر ماخر را بنیان گذارآن شناخته اند .به جزوی ، ویلهلم ویلتای ، هاید گروگادامر دیدگاه های تامل برانگیزی در هرمنوتیک طرح کرده اند که به اجمال ، به دیدگاه های آنان اشاره می گردد : 1 .شلایر ماخر؛ به اعتقاد وی ، شنونده ، مجموعه ای از کلمات صرف را - اعم از ملفوظ و مکتوب - می شنود و با عملی اسرارآمیز، معنای آن را به طور حدسی کشف می کند .این ، دوباره تجربه کرده اعمال ذهنی مولف متن ، عملی هرمنوتیکی است . 2 .ویلهلم ویلتای ؛ به باور وی ، گاه فهم ، درباره ًتجلیات و ظهورات ساده ای نظیر تکلم ، عمل یا حالات ترس است ؛ در این جا، چون بی واسطه و بدون هیچ استنتاجی ، این ظهورات را می فهمیم ، فهم در بستر یک روح عینی ( ive Spivit ) واقع می شود؛ اما در اشکال برترفهم - که با کل های پیچیده ( Complex Wholes ) نظیر حیات و یا اثر هنری سر و کار داریم - وقتی از فهمیدن ابتدایی ناتوان باشیم فهم برتر واقع می شود .هرمنوتیک ، درک کامل تری از مولف است . شناختی که مولف ، خوداز خویشتن ندارد .معنای زندگی در صورت قرار دادن آن در مجموعه معنایی کامل تری ، دانستنی است . 3 .هایدگر : از نظر وی ، آنچه ما قابل فهم می شماریم ، معلول عوامل پنهان و مقدری است که فهم ما قبل از تفکر واجدآن بوده است ؛ یعنی مفروضات ، انتظارات و پیش فرض هایی که درباره ً کل تجربه شکل گرفته است و پیش از هر تفکری ، بر تجربه فرا می افکنیم . به بیان دیگر، وجود بشری ، ساختاری هرمنوتیکی دارد که زمینه ساز همه ی تفسیرهای موضعی ما است ، یعنی وضعیتی که پیش فرض هایی را بر ماتحمیل می کند و ما نیز آن ها را بر فهم تحمیل می کنیم . معنای یک واژه ،مبتنی بر جهان استعمال کننده ً آن است . 4 .گادامر : در دیدگاه وی ، هر متنی ازدیدگاه خاصی مورد تفسیر قرار می گیرد که افق خاصی را می گسترد .افق مفسر در مواجهه با متن ، دایما تعدیل می شود .پیامدهای هرمنوتیک هایدگری و ما بعد او در حوزه ً تفکر دینی 1 .امکان قرایت های مختلف ازمتون دینی ؛ چون افق های ذهنی مفسران متعدد و متفاوت است ؛ 2 .اعتباربخشیدن به تفسیر به رای ؛ زیرا هیچ معیاری برای تشخیص تفسیر معتبروجود ندارد؛ 3 .اعتبار بخشیدن به فرقه های انحرافی دین ؛ چون همه ً این فرقه ها مدعی تفسیر درست از دین هستند؛ 4 .فقدان معیار روشن و دقیق برای فهم متون دین ؛ 5 .عدم دسترسی به فهم صحیح و میز متون دینی ؛ 6.بی توجهی به مراد مولف ؛ 7 .نسبی گرایی در تفسیرهای دینی . بررسی 1 .اگرچنین دیدگاهی را در مورد هرمنوتیک بپذیریم ، کلام خدا و پیامبر و فعل اولغو خواهد بود .اگر هیچ ملاکی برای برتری یک تفسیر بر تفسیر دیگر وجودنداشته باشد، مبارزه ً قرآن و پیامبر ( ص ) علیه بت پرستی معنا نخواهدداشت ؛ زیرا بت پرستی نوعی قرایت از خداپرستی است و بت پرستان مدعی بودند که این بت ها ما را بیش تر به خدا نزدیک می کند، V}( زمر / 3 ){V؛ 2.این که تفسیر مستلزم پیش فرض هایی است ، از اعتبار تفسیر نمی کاهد؛ مثلاهمه ً مفسران ، برای تفسیر قرآن ، باید با زبان عربی ، معانی ، بیان ، منطق ،تاریخ اسلام ، شان نزول آیات و ...آشنا باشند .چنین پیش فرض هایی رامی توان پیش فرضهای ابزاری ( پیش دانسته ) نامید، نه معناساز .تفسیر نیزباید با این پیش فرض ها هماهنگ باشد
. ناگفته نماند که نظریه‏هاى هرمنوتیکى متفاوتى وجود دارند مثل هرمنوتیک زبانشناختى، هستى‏شناختى، معرفت‏شناختى، تاریخ‏گرایانه، دینى، فلسفى، جامعه‏شناختى، روان‏شناختى و... که نباید از وجود تمایز و تفاوت آنها غفلت کرد. علاوه بر آن که باید دانست به دلیل آن که هرمنوتیک با نشانه‏ها، پیام و متن سر و کار دارد، به قلمرو الهیات، فلسفه، هنر، زیبایى‏شناسى، نقد ادبى، نقادى متون، شناخت و تفسیر کتابهاى مقدس دینى، روش‏شناسى علوم و معرفت‏شناسى نیز گسترش مى‏یابد. «گادامر» فیلسوف معاصر آلمانى که از شاگردان خصوصى «مارتین هایدگر» و تحت تأثیر اندیشه‏هاى اوست، بنیانگذار مکتب جدید هرمنوتیک و مطالبش محور تمام مباحث هرمنوتیکى تلقى مى‏شود، اطلاع از دیدگاه‏هاى وى و نقد آن‏ها مى‏تواند تا اندازه‏اى شما را به این موضوع و مبانى آن آشنا سازد. او مى‏خواهد با توجه به مجموعه تحقیقات پیشگامان هرمنوتیک همچون شلایرماخر، دیلتاى و به ویژه هایدگر، مشکل مسائل پیچیده و غامض این علم را حل کند. مهم‏ترین اثر وى کتاب حقیقت و روش (Truth And Method) است. اساسى‏ترین دیدگاه‏هاى وى را به طور فشرده مى‏توان در موارد ذیل خلاصه کرد.1 - او حقیقت را لایه لایه و ذوبطون مى‏داند و شناخت یک متن را تنها در سایه قرار گرفتن در «موقعیت گفت‏وگو» مى‏داند. از این رو به اعتقاد وى در علوم انسانى، ما با آنچه آن را مورد شناسایى قرار مى‏دهیم، یک نوع مشارکت وداد و ستد داریم. به نظر وى گفت و گو میان خواننده و متن، فرایندى یک سویه نیست. 2 - ما در گفت و گو با متن، پرسش‏ها و پاسخ‏هایى را رد و بدل مى‏کنیم. این پرسش‏ها گاه در ابتدا از سوى ما مطرح مى‏شود و آن گاه به سراغ متن مى‏رویم و گاه در برخورد ما با متن پدید مى‏آیند. این پرسش و پاسخ، منطق ویژه خود را مى‏طلبند که گادامر از آن به «منطق مکالمه» تعبیر مى‏کند. به اعتقاد وى، باید توجه داشت که دریافت پاسخ و برداشت ما از متن و در واقع فهمى که اکنون براى ما حاصل مى‏شود، فهمى امروزى و برداشتى متناسب با ذهنیت خاص خود ما است. 3 - فهم در اثر پیوند افق معنایى مفسر با افق معنایى متن حاصل مى‏شود. یعنى پیش‏فرض‏ها، پیش‏فهم‏ها، پیش‏داورى‏هاى مفسر (افق معنایى) با افق معنایى متن (دیدگاه تاریخى متن) همخوان مى‏شود و مجموعه‏اى از معانى را که بار امروزى دارند و مناسب با فهم امروز است، در اختیار مفسر قرار مى‏دهند. بنابراین، به اعتقاد وى میان تفسیر متن و شناخت آن تمایزى وجود ندارد. 4 - «چشم‏انداز فهم» با «سنت» مرتبط است و چون به اعتقاد گادامر این سنت ثابت نیست و دائم در جریان است، لاجرم تفسیر و شناخت نیز ثابت نخواهد بود. 5 - به اعتقاد و نظر گادامر «معناشناسى» کاوش در پوسته زبان و «هرمنوتیک» سرایت به باطن و متن زبان است. 6 - ما از یک سو در حصار «سنت» قرار داریم و از سوى دیگر گرفتار «زبان» هستیم. چون فهم‏ها و اندیشه‏هاى خود را در قالب زبان بیان مى‏کنیم، به نظر گادامر ما حتى در اندیشیدن نیز در قلمرو زبان مى‏اندیشیم. به همین دلیل مى‏گوید: فهم، زبان‏گونه است و تسلّط زبان بر ما شرط شناخت ما از جهان است. بنابراین، بار معنایى الفاظ - که نتیجه سنتى است که ما در آن متولد مى‏شویم - فکر و فهم ما را با خود هماهنگ مى‏کند و هر فهمى وابسته به زبان و گره‏خورده با جریان سنت است. از مهم‏ترین و فشرده‏ترین مبانى دیدگاه‏هاى گادامر، مى‏توان این نتیجه را گرفت - چنان که خود بدان معتقد است - که همیشه فهم ما از یک متن، فهمى زمانه‏اى و وابسته به فضاى خاص عصر و روزگار مفسر است وما نمى‏توانیم جزم به معناى یک متن پیدا کنیم؛ یعنى هیچ تفسیر و شناخت قطعى، همواره درست و عینى نیست و همانند تجربه در جریان زمان و در حال «شدن» است. به عبارت دیگر، فهم درست و نادرست در مکتب گادامر وجود ندارد. یعنى هر فهمى در موقعیت خاص خود درست و در شرایط دیگر، نادرست است. البته برخى معتقدند که مقصود گادامر «نسبیت» نیست چرا که او هر فهمى را به هر شکلى که باشد، درست نمى‏داند. گادامر مى‏گوید: فهم، گفت و گو با متن است به طورى که معیار شناخت و ضابطه فهم، از یک سو طرح‏ریزى و کارکرد خود متن و از سوى دیگر موقعیت ذهنى شناسنده است؛ و هر فهمى با توجه به ضابطه همخوانى متن با شرایط ویژه ذهن شناسنده، صورت مى‏پذیرد. البته این فهم ایستا و مطلق نیست و در جریان سنت قرار دارد، ولى این فرار از نسبیت نیست، بلکه در واقع ایجاد ضابطه براى آن است. چنان که ملاحظه شد، یکى از نتایج آراى گادامر نسبى‏گرایى فرهنگى است که منجر به تعدّد و تکثّر فرهنگى مى‏گردد؛ علاوه بر آن که در درون یک فرهنگ نیز همواره مفاهیم متحول و بسته به پیش‏فرض‏ها، پیشداورى‏ها و انتظارات و پرسش‏هاى مفسر و در یک کلمه جریان پویا و متحول سنت، گوناگون و نسبى است. به عبارت دیگر، «نسبى‏گرایى فرهنگى» که از نسبى‏گرایى مفهومى اتخاذ و بر آن بنا مى‏شود، منجر به «سیالیت» یک فرهنگ نیز مى‏شود. البته اگر این سیالیت به معناى پالایش، تعمیق، توسعه و بازنگرى در ویژگى‏هاى فرهنگ باشد، هیچ ایرادى ندارد؛ اما اگر این تحول به معناى تغییر در تار و پود یک فرهنگ باشد، جاى تأمل و سخن دارد که در نقد این نگرش سخن خواهیم گفت. بر طبق این اندیشه، مثلاً مفهوم «خداوند» بسته به سنت‏هاى مختلف، گوناگون تفسیر مى‏شود و نمى‏توان گفت کدام درست و کدام نادرست است؛ چرا که هر کدام براساس یک سلسله سنت‏ها و باورهاى ما به وجود آمده و شکل گرفته است. از این رو به گفته جان هیک: «یهوه کتاب مقدس عبریان در رابطه متقابل با قوم یهود شکل پذیرفته است. او بخشى از تاریخ آنان و آنان جزیى از او هستند. او را نمى‏توان از این پیوستگى خاص انضمامى تاریخى منتزع و جدا نمود. از سوى دیگر، کریشنا شخصیت الهى کاملاً متفاوتى است که در ارتباط با جامعه دینى متفاوتى وجوددارد، جامعه‏اى با آداب دینى متمایز خود. با توجه به این فرضیه بنیادین در باب واقعیت خداوند، مى‏توان گفت که یهوه و کریشنا (و همین‏طور شیوا، الله و پدر عیسى مسیح) ذوات متشخص مختلفى‏اند که براساس آن واقعیت الهى در متن جریان‏هاى متفاوت حیات دینى به تجربه درمى‏آید و موضوع تفکر قرار مى‏گیرد. از این رو، این ذوات متفاوت تا حدى تجلیات واقعیت الهى در آگاهى و وجدان بشرى و تا حدى فرافکنى‏هاى خود آگاهى و ذهن بشرى آن‏گونه که فرهنگ‏هاى تاریخى خاص به آن صورت داده، هستند. از جنبه بشرى، آنها تصاویر خود ما از خداوندند؛ از جنبه الهى آنها تشخص‏هاى خداوند در ارتباط با سنت‏هاى بشرى دینى هستند».اما این دیدگاه با مشکلات و پرسش‏هاى جدى مواجه است که اگر پاسخ معقول و منطقى براى آن فراهم نیاورد، تنها به صورت یک فرضیه در کنار فرضیه‏هاى دیگر خودنمایى خواهد کرد.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ